سیره پیامبر(ص)
نوشته شده توسط : feraghat90

پيامبر(ص) همواره بيماران را عيادت مي نمود و جنازه‏ها را تشييع مى‏كرد و دعوت بندگان را اجابت مي نمود، بر الاغ سوار مي شد. در جنگ خيبر و بنى قريظه و بنى نضير بر الاغ سوار بود كه دهانه و پالان و رانكى آن از ليف خرما بود. هيچ كسى نزد مردم از پيامبر(ص) محبوب تر نبود و چون او را مى‏ديدند برايش برنمى‏خاستند كه مى‏دانستند حضرت از اين كارها خوشش نمي آيد.  پيامبر(ص) همواره بر خاك مى‏نشست و بر زمين غذا مي خورد شتران را عقال مى‏بست و دعوت مملوكان را اجابت مي نمود. پيامبر(ص) به كودكانى گذشت و به ايشان سلام كرد، و به آن ها خوراكى پخش كرد. پيامبر(ص) به جمعى از زنان گذشت و به ايشان سلام كرد. پيامبر(ص) به طرف مردى رفت كه با او سخن گويد، مرد از هيبت او به لرزه افتاد، حضرت فرمود: آسوده باش كه من سلطان نيستم، من فرزند آن كسی هستم كه قرمه(يعنى غذاى ساده فقيرانه) مى‏خورد. پيامبر(ص) همواره در ميان جمع اصحاب مى‏نشست كه تازه وارد نمي دانست پيامبر(ص) كدامست(از نظر وضع مجلس) از حضرت اجازه خواستيم كه برايش نشيمن مخصوص قرار دهيم، كه غريبان او را بشناسند، اجازه داد و برايش دكه‏اى ساختيم كه او بر آن مى‏نشست و ما گرد او مى‏نشستيم.  از عايشه پرسيده شد: پيامبر(ص) در خانه چه مى‏كرد؟ گفت: جامه‏اش را مى‏دوخت و نعلين خود را پينه مي كرد، و كارهايى كه يك مرد با اهل خود مي كند مى‏نمود. محبوب ترين كارها براى پيامبر(ص) خياطى بود. امام صادق (ع): زنى فحّاش و بد زبان بر پيامبر(ص) گذشت پيامبر نشسته بود زن گفت اى پيامبر(ص) تو همانند بندگان غذا مى‏خورى و چون بندگان مى‏نشينى؟ پيامبر(ص) فرمود: واى بر تو چه بنده‏اى از من بنده‏تر است؟ زن گفت پس لقمه‏اى از طعام خود به من عنايت كنيد، پيامبر (ص) لقمه‏اى به او داد زن گفت: نه به خدا قسم بايد لقمه درون دهان خود را بيرون كنى و به من دهى، پيامبر(ص) لقمه از دهان در آورد و به او داد و زن آن را خورد. امام مى‏فرمايد: آن زن تا وقتى كه از دنيا برفت به مرضى مبتلى نشد. انس بن مالك: من 9 سال پيامبر(ص) را خدمت مى‏كردم و به خاطر ندارم كه هرگز يك بار به من گفته باشد چرا چنين نكردى، اين كار را انجام ندادى، و هرگز مرا بر چيزى شماتت ننمود. من ده سال با پيامبر(ص) مصاحبت داشتم و انواع عطرها را استشمام كرده‏ام ولى هرگز بويى از بوى دهان حضرتش بهتر نيافتم و چون يكى از اصحاب به ملاقات او مى‏آمد حضرت با او بر مى‏خاست و جدا نمى‏شد تا طرف جدا و منصرف شود و برگردد و چون يكى از اصحاب به وى مى‏رسيد و دست مي داد و مصافحه مى‏نمود پيامبر(ص) دست خود را از دست او نمى‏كشيد تا طرف قبلا دست خود را درآورد و هرگز پاهايش را جلو همنشينى دراز نكرد و هيچ كس در محضر او نمى‏نشست مگر اين كه وقتى مي خواست برخيزد پيامبر به احترام او بر مى‏خاست. عربى بيابانى رداء پيامبر را گرفت و چنان كشيد كه جاى زبرى آن بر گردن مبارك حضرت بماند و بعد به پيامبر گفت از مال خدا كه نزد تو است به من بده، پيامبر به او نگاهى كرد و خنديد و امر كرد به او عطائى بدهند. از ابى سعيد خدرى: پيامبر سخت با حيا بود و هيچ گاه از او درخواست چيزى نمي شد جز اين كه عطا مي فرمود. پيامبر(ص) از دوشيزگان پرده‏نشين باحياتر بود و چون چيزى را خوش نمي داشت در چهره‏اش معلوم مي شد. از ابن مسعود: پيامبر فرمود: هيچ كس از اصحاب من براى من سخن‏چينى نكند و چيزى را كه پشت سرم شنيده به من نرساند كه من دوست دارم با دلى صاف و سينه‏اى سالم از بين شما بروم.

مكارم الأخلاق-ترجمه مير باقرى، ج‏1، ص: 34




:: بازدید از این مطلب : 241
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 11 بهمن 1386 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: